این فرماندهان در اسفند دفع بلا کردند
تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۳۵۱۱۲۵
اسفندماه سالروز اجرای دو عملیات بدر و خیبر است. در این عملیاتها چندین تن از فرماندهان شاخص سپاه به شهادت رسیدهاند .
به گزارش ایسنا، عملیات خیبر اسفندماه سال ۱۳۶۲ و عملیات بدر اسفندماه سال ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی جزایر مجنون اجرا شدند. در این عملیاتها تعدادی از فرماندهان شاخص به شهادت رسیدند.
۶اسفند/ شهادت حمید باکری
حمید باکری از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی و برادر شهیدان علی باکری و مهدی باکری بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شهید جاوید الاثر، حمید باکری، جانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا و از خطشکنان عملیات خیبر بود. او به همراه یارانش در عملیات خیبر، پس از مقاومتی دلیرانه با سلاحی اندک در مقابل انبوه نیروهای زرهی دشمن، موفق به تصرف و حفظ یکی از مهمترین مواضع استراتژیکی عملیات یعنی پل مجنون شده و سرانجام به شهادت رسید و پیکر مطهرش به شهدای مفقود جزایر مجنون پیوست.
۸ اسفند/ شهادت حاج حسین خرازی
خرازی از فرماندهان شجاع و تیزبین در جنگ تحمیلی بود و جانبازی و قطع دست هرگز باعث نشد که از جبهههای نبرد دور بماند به همین خاطر رزمندگان او را ابوالفضل جبههها نامیده بودند، در عملیات فتحالمبین نیروهای عراق را در جاده عینخوش حدود ۱۵ کیلومتر دور زد و آنها را غافلگیر نمود. یگان او در عملیات بیتالمقدس جزو اولین لشگرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز – خرمشهر رسید و در آزادسازی خرمشهر سهم به سزایی داشت.
شهید جانباز خرازی دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را برای شهید شدن کاملاً آماده کردهام.» او که روحی متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتی متوجه شد ماشین غذای رزمندگان خط مقدم در بین راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بیسیم از مسئولین تدارکات خواست تا هر چه زودتر، ماشین دیگری بفرستند و نتیجه را به او اطلاع دهند.
پس از گذشت چند ساعتی ماشین جلوی سنگر ایستاد و حاج حسین در حالی که دشمن منطقه را گلوله باران میکرد برای بررسی وضعیت ماشین از سنگر خارج شد. یکی از تخریبچیها در حال مصاحفه با او میخواست پیشانیاش را ببوسد که ناگهان قامت چون سرو حسین بر زمین افتاد. ترکشهای موثر و درشتی به سر و گردن او اصابت کرده بود. هشتم اسفند سال ۱۳۶۵ بود و حاج حسین به شهادت رسید.
۱۰اسفند/ شهادت امیر حاج امینی
امیر حاج امینی از جمله دلاور مردان عرصه دفاع مقدس است. وی در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. دو عکس از شهید امیر حاج امینی بیسیمچی گردان انصار از لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص) است، توسط احسان رجبی به ثبت رسیده است.
این عکسها در تاریخ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و در کربلای شلمچه در جنوب کانال پرورش ماهی گرفته شده است. این دو عکس ازجمله تاثیرگذارترین عکسهای گرفته شده از شهدای دفاع مقدس است.
۱۱ اسفند/ عبدالرسول زرین
عبدالرسول زرین سال ۱۳۲۰ در یکی از روستاهای توابع استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد. در چهار سالگی پدر و در ۶ سالگی مادرش را از دست داد،سرپرستی او را داییاش بر عهده گرفت. ۹ ساله بود که به دلیل حقخوری خانهای منطقه زندگیاش، تصمیم به هجرت از آن محیط پر از خان و خانزاده گرفت. این نوجوان یتیم خداجوی در۱۵ سالگی بعد از طی طریق کوه و دشت تنها به اصفهان رسید و بعد از مدتی کار و تلاش تشکیل خانواده داد و در سن ۲۷ سالگی اقوامش را که در کودکی گم کرده بود پیدا کرد.
بالاخره منزل و مغازهای با شغل لباس فروشی در حوالی مسجد باباعلی عسگر اصفهان تهیه کرد. در تظاهرات ضدطاغوت شرکت میکرد و مزاحمتهای ساواک بر اراده محکم و مومنانهاش برای تحقق فرامین امام خمینی (ره) کوچکترین خللی ایجاد نکرد و رژیم پوسیده ستمشاهی از بین رفت و انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید. تا اینکه استکبار جهانی و دشمنان منطقهای علیه ایران اقدام به فعالیت منفی و تهاجم نظامی کرد.
در این زمان عبدالرسول زرین که افتخار عضویت در سپاه اصفهان را داشت به غرب کشور اعزام شد و مردانه و هوشیارانه به سرکوبی ضد انقلاب پرداخت. وقتی که این تکتیرانداز ایرانی تصمیم گرفت تا در منطقه بُستان یک مانع را هدف قرار دهد و به صورت همزمان یک گلوله به لاله گوش او اصابت کرد. اما این رزمنده جان سالم به در برد و تک تیرانداز عراقی و نیروی کمکیش را به درک واصل کرد.
«استاد شلیکهای طلایی» ، «صیاد خمینی» و «گردان تک نفره» لقبهای دیگر این تک تیرانداز ایرانی است که روز ۱۱ اسفند در عملیات خیبر به شهادت رسید.
۱۷اسفند/ شهادت حاج ابراهیم همت
«سردار خیبر» یکی از القاب شهید همت است، ابراهیم همت در جریان عملیات خیبر به همرزمانش گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید میشویم یا جزیره مجنون را نگه میداریم.»
محمد ابراهیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد انقلابی درآمد و در اوایل سال ۱۳۵۹ برای دفع ناآرامیهای پاوه راهی این شهر شد. حاج همت، حدود دو سال در کردستان بود و در این مدت، بیش از بیست عملیات کوچک و بزرگ را فرماندهی کرد.
وی از آن پس راهی جبهههای جنوب شد و به فرماندهی تیپ محمد رسول الله (ص) رسید. حضور در عملیات بزرگ الی بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر و فرماندهی عملیاتهای رمضان و مسلم بن عقیل نیز در این دوران روی داد. سرانجام سردار نامدار لشکر ۲۷ محمد رسول اللَّه(ص) در جریان عملیات بزرگ خیبر، در حالی که کمتر از سی سال داشت به شهادت رسید.
۲۳ اسفند/ شهادت عبدالحسین برونسی
شهید عبدالحسین برونسی، پیشهاش بنایی بود. او که فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه علیهالسلام بود، ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در جریان عملیات بدر به شهادت رسید و پس از ۲۷ سال پیکر پاکش به میهن بازگشت.
کتاب «خاکهای نرم کوشک» مجموعه خاطراتی از شهید برونسی است از زبان همسر وی معصومه سبک خیزو همرزمانش که در سال ۱۳۸۳ توسط سعید عاکف در مشهد چاپ گردید و به یکی از پرفروش ترین کتابهای تاریخ ایران مبدل شد و تا بهمن ۱۳۸۸ به چاپ صدوپنچم (۳۴۴۰۰۰ نسخه) رسید.
۲۴ اسفند/ شهادت حاج عباس کریمی
سردار سرتیپ پاسدار شهید حاج عباس کریمی قهرودی، از فرماندهان برجسته دوران دفاع مقدس است که به اخلاص و ساده زیستی همچون دیگر سرداران شهید شهره است، او به گفته دوستان و همرزمانش همراه با جهاد اصغر به جهاد اکبر که همانا خود سازی و دوری از رذایل اخلاقی است، همواره همت می گمارد، چنانکه شهید دستواره در مورد وی می گوید: «در جسم کوچک او یک روح بزرگ و با عظمت و متصل به عظمت خدا نهفته بود که او را یک انسان الهی کرده بود.»
او زندگی یک مجاهد را مانند زندگی مردمان عادی نمی دانست و معتقد بود: «من فکر نمی کنم که ما به آنجا برسیم که بتوانیم یک زندگی مثل مردم عادی تشکیل بدهیم، ما همیشه در جنگیم. اگر جنگ ما با عراق تمام شود، با اسرائیل شروع میشود و اگر با آنجا تمام شود با آمریکا تمام نمیشود، ما باید بجنگیم تا همه این کارها را تمام کنیم.»
شهید کریمی در روز پنج شنبه ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۳ در حالی که آخرین دستور ابلاغی از جانب قرارگاه را در عملیات بدر منطقه شرق دجله و شمال القرنه اجرا میکرد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سرش مجروح شد و جان را به معشوق تسلیم نشد.
۲۵اسفند/ شهادت مهدی باکری
مهدی باکری بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. ۱۵ روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلیبن موسیالرضا(ع) خواسته بود که خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله خامنهای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند.
این فرمانده دلاور در عملیات بدر به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می کرد، تلاش مینمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت نماید، که در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
۲۵ اسفند/ کاظم نجفیرستگار
حاج کاظم نجفی رستگار در نخستین روزهای بهار سال ۱۳۳۹ در شهر ری به دنیا آمد و مانند دیگر کودکان هفت سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس سوم دبیرستان درسش را ادامه داد و پس از آن در صف عناصر انقلابی قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز غائله کردستان و تحرکات نیروهای ضد انقلاب، همراه نیروهای «شهید دکتر مصطفی چمران» راهی کردستان شد و آموزشهای چریکی را در آنجا فرا گرفت.
او پس از بازگشت از کردستان و آموختن فنون نظامی و جنگ شهری از سوی شهید چمران و جاویدالاثر «حاج احمد متوسلیان»، در «پادگان توحید» به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و بعد از مدتی به «فیروزکوه» رفت و کلاسهای آموزش احکام دینی و مسائل نظامی را برای جوانان و نوجوانان برپا کرد. پس از مدتی حاج کاظم را به عنوان فرمانده یکی از گردانهای تیپ رسول الله(ص)، که فرمانده آن احمد متوسلیان بود، انتخاب کردند و بعد از ۶ ماه فعالیت، «مسئولیت واحد عملیات» را در پادگان توحید پذیرفت و تا شروع جنگ در این سمت باقی ماند.
در مهرماه سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و چند روز بعد به جبهه رفت. تا اینکه پس از حضور مداوم در جبهه در جریان عملیات «بدر»، روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اذان ظهر در شرق دجله (منطقه هور الهویزه) در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تیپ سیدالشهدا (ع) به درجه رفیع شهادت نائل. پیکر این فرمانده شهید بعد از ۱۳ سال همچون سید و سالار شهیدان، قطعه قطعه به وطن بازگشت.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: شهدا مهدی باکری حمید باکری شهید عبدالرسول زرین شهید برونسی شهید همت حسین خرازی گردشگري نوروز 1402 اکران نوروزی ۱۴۰۲ نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ بچه های طوفان سفره نوروزی من نویسنده این کتاب نیستم گردشگري نوروز 1402 اکران نوروزی ۱۴۰۲ نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جریان عملیات انقلاب اسلامی شهادت رسید عملیات خیبر عملیات بدر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۳۵۱۱۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عملیات نظامی ایران با این حرکت عجیب، موفق به پایان رسید /ماجرای شهادت و مفقودالاثری ۱۸ اسیر چه بود؟
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس تعریف میکند: در عملیات مطلع الفجر به بیشتر اهدافمان دست یافتیم و بیشتر مناطق اشغال شده آزاد شده بود.
آنگونه که فارس روایت میکند، ابراهیم هادی مسئول جبهه میانی عملیات بود. نیمههای شب با بیسیم تماس گرفتم و گفتم: آقا ابراهیم چه خبر؟ گفت: بیشتر مناطق آزاد شده؛ اما دشمن روی یکی از تپههای مهم منطقه انار شدیداً مقاومت میکنه. گفتم: من با یک گردان نیروی کمکی دارم میام. شما هر طور میتونید تپه رو آزاد کنید. هوا در حال روشن شدن بود که با نیروی کمکی به منطقه انار رسیدم. یکی از بچهها جلو آمد و بیمقدمه گفت: حاجی! ابراهیم رو زدن. تیر خورده تو گردنش.رنگ از چهرهام پرید. با عجله خودم را به سنگر امدادگر رساندم. ابراهیم تقریباً بیهوش بود. خون زیادی از گردنش رفته بود؛ اما گلوله به جای حساسی نخورده بود.پرسیدم: چطوری زدنش؟ تعریف کرد: برای حمله به تپه به هیچ نتیجهای نرسیدیم. هر کس چیزی میگفت. همان موقع ابراهیم بلند شد و رفت رو به سمت تپه و با صدای بلند اذان صبح را گفت! ما هر چه گفتیم برگرد، بیفایده بود. با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقیها قطع شد. اواخر اذان بود که گلولهای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد. نگاهی به چهره ابراهیم انداختم. از این حرکت بچهگانه او تعجب کردم. یعنی چرا این کار را کرد؟ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم. زمانی که ۱۸ نفر از نیروهای عراقی به سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند. یکی از آنها فرمانده بود.
او را بازجویی کردم. میگفت: ما همگی شیعه و از تیپ بصره هستیم. به ما گفته بودند ایرانیهاآتشپرست هستند. گفته بودند به خاطر اسلام به ایران حمله میکنیم؛ اما وقتی مؤذن شما اذان گفت، بدن ما به لرزه درآمد. یکباره به یاد کربلا افتادیم. برای همین دوستانِ همفکر خودم را جمع کردم و با آنها صحبت کردم. آنها با من آمدند. بقیه نیروها را هم به عقب فرستادم. الان تپه خالی است. با تعجب به افسر عراقی نگاه کردم. با پایان عملیات اسرای عراقی را تحویل دادیم. حمله ما در آن محور با تصرف تپه به اهداف خود دست یافت و با موفقیت به پایان رسید. از این ماجرا ۵ سال گذشت. زمستان ۶۵ و در اوج عملیات کربلای ۵ بودیم که رزمندهای جلو آمد و با لهجه عربی از من پرسید: حاجی! شما تو عملیات مطلع الفجر نبودین؟ گفتم: بله. چطور مگه؟ گفت: آن ۱۸ اسیر رو یادتون میاد؟ من یکی از اونا هستم. وقتی چهره متعجب من را دید، ادامه داد: ما به جبهه اومدیم تا با دشمن بعثی بجنگیم. چند روز بعد خبر شهادت و مفقودالاثری همه آن ۱۸ نفر به گوشم رسید.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903616